بدون عنوان
نیوشای عزیزم اینجا خونه مادر جون سر سفره صبحانه بودیم که تو خیلی سردت شده بود رفتی پتوت اوردی پیچیدی دور خودت که صبحانه بخوری اینقد بامزه شده بودی همه میخاستن بخورنت . ............................ ...
نویسنده :
مامان مینا
17:59